امروز 28 اردیبهشت سال 92 الان نزدیک دو هفته اس که سال جدید برگشتم سر کار .... (خیلی زور داشت حدود 19 روز خونه بودم ) تو این دو هفته خواهر عزیزم مریم زحمت مانیارو قبول کرد و تا امروز پیش اون بوده , البته مامانم بنده خدا هم از صبح زود میره اونجا یه چند جا واسه پرستار سپردم ولی هنوز هیچ خبری نیست مانیا هم خیلی خوشحالتره خوب معموله دو نفر مدام بهش محبت میکنن چرا بدش بیاد از طرفی هم مهراد پسر خاله اش خیلی دوستش داره و کلی با هم سرو کله میزنن دو روز پیش مامان گفت دیگه از شنبه میام خونتون خودم نگهش میدارم سخته اینجوری مزاحم خواهر و شوهر خواهرت میشی ولی خوب دست مامان هنوز خوب نشده و نمیتونه مریم و شوهرش هم گفتن تا مامان دستش خ...