از اول سال تا مهر 1394
امسال عید هم مثله سالهای قبل با این تفاوت که امسال مسافرت هم نرفتیم و همش خونه بودم البته جناب همسر مثله همیشه یه چهار پنج روزی رفت به روستاشون و من و مانیا خونه بودیم ... از قبل از عید با توجه به اینکه حس میکردم دیگه مامان نمیخواد و نمیتونه مانیارو نگه داره ،قرار شد بعد از تعطیلات مانیارو ببرم مهد ، تو کل ایام عید فقط تو فکر همین مسئله بودم و کلی استرس داشتم البته به بهونه هایی یه مقدار عقب انداختم و افتاد بعد از تولد مانیا که امسال یه کم هم زودتر گرفتیم حدود یک هفته زودتر ، و البته امسال کامل و رسمی تر بود ، خانواده همسر هم بودند ، تم تولدش هم سوفیا بود .... تولدرو با توجه به اینکه خونه خواهر بزرگتره...