عید و تعطیلات هم تموم شد
سیزده بدر امسال رفتیم سمت خانواده شوهر
شیطون بلا خانوم یه ثانیه همه استراحت نکرد از ساعت 12 تا هشت شب که اونجا بودیم یکسره در حال شیطونی و قدم زدن بود من بیچاره هم دنبالش یا تو بغلم دریغ از یه لیوان آب یا چای
دیگه کمر برام نمونده بود باباییت که اول رفت دنبال فوتبال و عشق و صفا یادش رفت دخترکش چقدر شیطونه و مامانی بیچاره کمر درد داره
بعدش با کمی غر و لند من بابا هم دست از بازی کشید و یه کم به مانیا رسید
این دخملک که هر چی توپ بود بغل میکرد و میگفت بیا عزیزم دوست دارم میخوامت بیا بغلم ... تمام هیکلشو به گند کشیده بود شاید بگم بیشتر از ده بار دست و صورتشو شستم
متاسفانه ما که رفتیم مانیا سرماخوردگی و سرفه داشت از وقتی هم برگشتیم به نظرم بدتر شده چون کمی خوب شده بود ولی انگار رفته سر پله اولش
خودم هم عصری سردم شده بود لباس هم نبرده بودم از اونروز هم شدیدا گلودرد دارم که نه بهتر میشه نه بدتر خسته ام کرده حالا نمیدونم خودم سرما خوردم یا از مانیا گرفتم
بین التعطیلین هم که دولت هر کی خواست نیاد میتونه از مرخصیش استفاده کنه منم موندم خونه تا شنبه
از شنبه هم قرار شد مانیارو ببرم پیش مریم خواهرم ازش نگهداری کنه فکر کنم دوران سخت و پردردسری پیش رو دارم ولی چاره ای هم ندارم مامان نمیتونه نگهش داره منم پرستار پیدا نکردم
انشاءآله هرچی پیش آمد به صلاح و مصلحت باشه خدا هم صبر و طاقتمو بیشتر کنه