مانیا مانیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

سلام کوچولوی مامان

باز مامان تنبلوو اومد که مطلبی بنویسه!!!! ای وای من.... من چقدر تنبلم

1391/1/20 23:03
نویسنده : م.م
3,174 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم از چی بگم از کجا شروع کنم

خوب اول بگم که غده زیر بغل مانی خانوم بعد اینکه حسابی زیرش چرک جمع شد و پوست روش نازک شد سر باز کرد و بعد سه روز تقریبا کلا تخلیه شد و الان هم یه یک ماه و نیم هست که روش بسته شده خدارو شکر

مانی مامان ، انقده خوشگل میگه مامان انقده خوشگل میگه مامان که نگوووو

الهی مامان فدات عسلم

 

دیروز باباش هی باهاش کلنجار رفت گفت مانیا بگو بابا مانی گفت ماما ، هی باباش گفت بچه بگو بابا انقدر نگو مامان ، مانی هم داد زد .... مامااااااا

کلی حال کردم الهی مامان پیش مرگت بشه

خیلی ماشاءاله شیطون شده ، یه ده روزی هست علاوه بر چهار دست و پا دستشو میگیره به مبل و هر جا که راه دست باشه و بلند میشه و با کمک یه تکیه گاه کمی راه میره واسه همین واقعا نگهداریش خیلی سخت شده ، بیچاره مامانم که ازش پرستاری میکنه ....خدایا به مادرم و همه مادرا سلامت و طول عمر عطا کن و سایه اش رو سرمون باشه.... آمین

دخملک دیروز که رفته بودیم دیدن خواهرم و خانواده اش که از مکه برگشته بودند تو راه کلی مارو خندوند

نشسته بود رو پام ، بهش گفتم مانیا پیشی کو ؟ هی شیکمشو پرت میکرد بیرون و با هر بار که اینکارو میکرد میگفت بیششی بیششی (البته با تشدید رو ش و خیلی سریع ادا میکرد)

قربون اون پیشی گفتنت مامانی ، به هاپو هم فقط میگه پوووو

 

وای بگم از اخماش

الان یه ماهی هست چنان به طرف که نگاهش میکنه اخم میکنه که طرف حساب کار دستش میاد ، یه ابروشو میده بالا یه کم سرشو میاره پایین و با اخم نگاه میکنه ، خدایی خیلی جذبه داره....!!! البته سریع خودش میخنده بعدش ، براش یه جور بازیه

دخملی ما فقط یه اشکال داره

تنبله تو غذا خوردن!!!!

دو روز پیش گفتم دیگه سوپ خوردنش بسه براش پلوی نرم درست کنم با گوشت چرخکرده بدم بهش ولی مگه خورد !!!! گذاشتم دهنش هی اووق زد . سیب اگه بدم دستش گاز بزنه یه کم تیکه بزرگ بشه حالت خفگی بهش دست میده . خیار نمیتونه بخوره

کلا با مواد خشک مشکل داره ، نمیدونم چیکارش کنم .با اینکه الان 5تا دندون داره ولی نمیتونه خوب بجوه!

 

عید امسال که اولین عید دخملی بود الهی مامان فداش انشاءاله صد و بیست سال عیدو جشن بگیری دخملی

دو روز اول کاری که من رفتم سر کار ولی به اصرار مامان و همسر اغفال شدم و رفتیم شمال عباس آباد ویلای خواهرم

ولی مانی تو ماشین چه رفت چه برگشت که بخاطر شلوغی راه هشت ساعت طول کشید پدرمو درآورد

بخدا دیوونه ام کرده بود، مانیا اصلا بچه مسافرت و ماشین سواری نیست . سریع خسته میشه و راحت هم تو ماشین نمیخوابه، اینم یه اشکال دیگه از خانومی که البته محاسنش صدبرابر از عیوبش بیشتره .

مانیا دیگه مثل گذشته خوب وزن نگرفته ، دکترش که گفت طبیعیه و بنظر من بخاطر تحرک بیش از حدشه. حالا انشاءاله فردا وقت دکتر داره به امید خدا خوب و به اصول رشد کرده باشه .

 

هر دفعه میگم دفعه بعد نمیزارم انقدر ارسال مطلب و آپ دیت وبلاگ طولانی بشه ولی نمیدونم چطور میشه که نمیشه!!!

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نرگس(مامان ساینا)
28 فروردین 91 13:33
ماشالا چشم نخوره ایشالا
ماااااااااااااااااچ گنده از طرف من و ساینا



سلام عزیزم
مرسی خاله جون
ساینای گلم رو ببوس
asma
4 اردیبهشت 91 0:18
mashala be dokhtareton


مرسی دوست عزیز
شما لطف دارین