مانیا مانیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

سلام کوچولوی مامان

بدون شرح

1391/11/29 20:17
نویسنده : م.م
2,930 بازدید
اشتراک گذاری

من مامان خیلی بدی امممممممممممممممممم  گریه

مانیا الان 21 ماهشه و من مامان خیلی بد 9 ماهه که از دخترم چیزی ننوشتم ناراحت

حالا چی بگم از کجا بیگم اینهمه اتفاق این همه مدت...!!!

آخرین نوشته من مال یکسالگی دخملیه، از اون موقع تا حالا خیلی بزرگ شده خانوم شده خیلی قشنگ حرف میزنه ... ای جانم

مانیای گلم مامان تنبلتو ببخش عزیزم

سعی میکنم اتفاقای بزرگ و مهم و البته شیرینتو تا اونجایی که یادم میاد بنویسم

دخمل مامان خیلی خانوم بود و ده روز تمام تا دیر وقت اداره بودم و پیش مامانی و باباش موند و اذیت نکرد( تیرماه) ، ممنون دخترکم

مرداد ماه اتفاق خاصی نیوفتاده فقط هر روز یه شیرین کاری و یه کار جدید ازت دیدیم و دایره کلماتت روز بروز گسترده تر میشد

شهریور گفتیم بعد این همه مدت کار یه سر بریم شمال ولی نمیدونم با اینکه پیشنهاد خودم بود و دیگرون من راهی کردم ولی یکروز مونده به رفتنمون حس خوبی نداشتم نمیخواستم برم

روز قبل رفتن مانیارو بردم حموم خواستم به روشی که همکارم گفته بود سرشو بشورم یعنی سرشو بدم عقب و آبو از بالای سر به عقب سرش بریزم که مانیا خانوم هی سرشو چرخوند و آب رفت تو گوشش سریع برگردوندمش و گوششو مک هم زدم ولی انگار فایده نداشت چون دقیقا روز رفتن مانیا تب بالای 37 و نیم داشت هی گفتم بریم نریم آخه همه رو راهی کردم ، مونده بودم چیکار کنم (اشتباه کردم و به پیشنهاد سایرین رفتم) ولی خیلی بد بود مانیا همش مریض بود تب بالای 38 داشت حتی یکی دو بار رو 39 هم رفت مجبور شدم براش شیاف استفاده کنم دو بار هم دکتر بردمش ، اصلا خوش نگذشت اصلا

کلا انگار مانیا میونه ای خوبی با شمال نداره چون تو ده ماهگیش هم که رفتیم شمال خیلی اذیت شدیم.

من که هیچی از شمال جز مریض داری و استرس نفهمیدم!! وقتی هم برگشتیم باز بردیمش دکتر خودش دکتر فولادی

عفونت گوش بود و تبش هم بخاطر همین انقدر بالا میرفت

ولی خوب هر چی بود به خیر گذشت ولی خوش نگذشت طفلی مانیا حتی از دریا هم چیزی ندید یکبار لب ساحل رفتیم که اون یکبار هم باز تب داشت و شدید خوابش میومد و گرفت خوابید

 

آبان هم که ماه آخرین واکسن نوزادیش بود ، دخترم بزرگ شد ماشاءاله ... فداش بشم

اصلا تب بالای نکرد فقط تب خفیف سی و هفت و نیم از ساعتای 6 و نیم بعد از ظهر روز واکسن شروع شد و ساعتای نه و نیم شب هم دیگه از درد پا نتونست راه بره

فردای روز واکسن هم حالش خیلی خوب بود و بازی میکرد اصلا هم تب نداشت

من واقعا از واکسن 18 ماهگیش وحشت داشتم ولی خدارو شکر خیلی عالی بود

اینبار هم قبل رفتن بجای استامینوفن از ایپو پروفن استفاده کردم و کلا مجبور شدم دو یا سه بار این دارو رو تکرار کن چون تب بالایی نداشت

مانیا هم خودش با پای خودش رفت تو که واکسن بزنه اصلا گریه و اذیت نکرد قربونش برم

کلا خیلی واکسن خوبی برخلاف تصور من ( 18 ماه بود کابوس داشتم تا موعد این واکسن برسه).

 

 

دخترک مامان دیگه تقریبا همه کلماتو میگه جمله سازیش هم خوبه فاعل و فعل جمله هاش معمولا سرجاشونند . چند تا حرف بد هم متاسفانه یاد گرفته که تونستم یه مدت با تهدید با تشویق از سرش بندازم ولی باز یه دو هفته ای شروع کرده و به خودش فحش میده این منو خیلی اذیت میکنه!!!نگران

 

همین الان هم تازه از خواب پاشده اومده پیش مامانش ... عزیز مامان خیلی دوست دارم

راستی مانیا تو ابراز محبت و علاقه کارش بیسته شیطونچشمک وقتی میخواد ابراز علاقه محکم طرفو بغل میکنه و میگه دوست دارم عاشگتم... ولی گاهی اوقات هم طرفو میبوسه

مامان فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدات

 

دو هفته پیش من و مانی هر دو آنفولانزا گرفتیم من که رو به موت بودم اصلا توان راه رفتن هم نداشتم با آب قند نفس میکشیدم

مانیا هم خیلی ضعیف شد کلی هم وزن کم کرد که اعصاب منو بهم ریخت , کلا اشتهاشو هم از دست داده بود فقط میخوابید تازه یه چند روزی که به غذا افتاده امیدوارم ادامه دار باشه و وزن از دست رفته اش برگرده

امروز هم که 29 بهمن ماهه ، مانیا خانوم رسما 21 ماهه شد ... خیلی زود گذشت هر روز که بزرگتر میشه با اینکه از بزرگتر شدن و قد کشیدنش لذت میبرم ولی واقعا برای کوچیکتر بودناش دلم تنگ میشه

خیلی دلم تنگ شده واسه اون تپلی هاش ، ادَ ادَ کردناش ، چهار دست و پا رفتناش.... ولی چه میشه کرد رسم روزگاره اون بزرگ میشه ما پیر....

دخترکم بزرگترین آرزوم خوشبختی و سعادت و سلامت توئه ....

 

خوب فکر نمیکنم چیزیو جا انداخته باشم امیدوارم پست بعدیم نه ماه دیگه نباشهنیشخند

دوستـــــــــــــــــــــــــــــــت دارم دختــــــــــــــــــــــــــــــرکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یاسمین
28 آبان 92 22:13
خیلی خوب بود عزیزم منم ی دختر سه ماهه دارم که تازه داره خودشو برا همه شیرین میکنه.فداش بشم الهی.برای شما و دختر گلت آرزوی موفقیت وسلامتی دارم که از همه چیز مهمتره ه ه ه ه ه
م.م
پاسخ
مرسی دوست خوبم ای جانم الان دخترت خیلی شیرین شده خدا حفظش کنه ممنون از لطفت