مامانی دلمو شکوندی... یه دنیا غم داره دلم
امروز میشه شش روز که مانیا لب به شیر من نزده !!!
هر بار دعوتش کردم به خوردن گریه کرد ، دیشب گفتم خوابالو بزارم دهنش شاید خورد اولش کلی خوشحال شدم ولی یه هوو اووق زد و گریه کرد ..... دلم شکست
خدا میدونه تو اون دو ماه اول بعد زایمانم بخاطر زخم سینه ام چقدر گریه میکردم چقدر درد کشیدم هر دوا و دارویی که گفتند به سینه ام زدم که خوب بشه
روزای سختی بود
بعد اون برای زیاد شدن شیرم هر چی گفتند خوردم و تحمل کردم که شیرم از بین نره خوب باشه و خوب هم بود خدارو شکر ، خیلی نبود ولی مقوی و سالم بود چون خوب وزن میگرفت.
ولی حالا..
الان روزای خیلی سختریه!!!!
دیروز خونه مادرشوهرم بودم وقتی میدیدم پسر جاریم چطور سینه مامانشو با ولع میخوره غصه ام شد ، هر چی گفتم مانیا ببین نی ین می می مامانشو میخوره تو هم بیا بخوره ... اصلا انگار نه انگار...
فقط آه میکشم و حسرت میخورم ، همین ...
ولی هنوز امیدوارم ولی خوب چه فایده ، روز به روز شیرم داره کمتر میشه !!!!!!
چند وقت پیش رفتم بودم تو نی نی سایت و وارد تاپیک رفلاکسی ها شدم و حس کردم مانیا رفلاکسش برگشته ، یکی از دوستانی که تو تاپیک بود گفت دخترش بخاطر رفلاکس سینه مامانشو پس زده و نخورده ، یکی دیگه هم گفت دختر اون از هفت ماهگی نه سینه مامانشو نه شیشه نگرفته !!!
همون موقع ترسیدم گفتم نکنه مانیا هم سینه منو ول کنه که ... آه
سه روز پیش بردمش پیش دکتر گوارشش ، اونم تایید کرد که رفلاکسش برگشته ، بهش امپرازول داده که 45 روز بخوره ، ولی آیا شیر من هم 45 روز دووم میاره !!؟
دلم گرفته
بعضی ها میگند بیخودی سخت میگیری تازه راحت شدی ، ولی بخدا دلم یه جوریه من این ارتباط با دخترمو دوست داشتم حس خوبی بهم میداد حس واقعی مامان بودن ... واسه همین خیلی ناراحتم حالا بگذریم که شیر مادر خیلی مفیده و لازمه براش
ای کاش مانیا برگرده به طرف شیر مامانش
ای خدااااا...