مانیا مانیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

سلام کوچولوی مامان

استرس های مادر شدن

1389/10/10 20:45
نویسنده : م.م
4,657 بازدید
اشتراک گذاری

 

با تمام قشنگی های مامان شدنم ، هفته های اول خیلی استرس داشتم ، خوب یادمه تو هفته 8 بودم که یه لک کوچولو دیدم داشتم از غصه دق میکردم ، زنگ زدم شوهری زود اومد و رفتیم دکتر ، دکی هم سونوی واژینال کرد و گفت مشکلی نیست ... بهم شیاف سکلوژیست داد

 یادمه برای سونوی NT چقدر استرس داشتم ... وقتی دکتر سونوگرافی داشت سونو میکرد به تنها چیزی که فکر نمیکردم جنسیت نی نی عزیزم بود ... وقتی دکتر گفت خدا رو شکر همه چیش سلامته ، فقط بغض داشتم و با گریه از خدا تشکر کردم ... دیگه هیچی برام مهم نبود...

 بعد اون تست کواد مارکر و استرس های خودش ، تو اون یه هفته ای که جواب آزمایشم حاضر بشه مردم و زنده شدم ، انقدر این استرس یک هفته ای روی روانم تاثیر گذاشته بود که وقتی جواب رو هم گرفتم ،احساس بدی داشتم و کلی گریه کردم که خدایا این جوابا یعنی چی ... کلا کنترل اعصابم رو از دست داده بودم و تا فرداش که دکتر بهم گفت جواب خیلی خوبه دیوونه شدم ...

 از همون لحظه ای که فهمیدم مادر شدم و تا الان خوب فهمیدم که مادر شدن واقعا الکی نیست ... سخته ... از همون لحظه بسته شدن نطفه تا ابد مسئولیت مادری شروع میشه ...

 ولی همش قشنگ و لذت بخش بود ، تو هر شرایطی هر وقت هر دردی هم سراغ اومد هیچ وقت ناشکری نکردم و گله ای نکردم و فقط خدا رو شاکرم به خاطر این لطفش بخاطر این هدیه اش ...

خدا جونم شکرت که من و شوشو هم مامان و بابا شدیم ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مهديه
30 خرداد 91 16:12
مامان مانياي عزيز سلام
خدا كنه مانياي عزيزت هميشه سلامت باشه .
براي منم دعا كنه هنوز مامان نشدم خودم كه عاشق بچه ام هيچي !
شوشو ديوانه وار بچه دوست داره ولي هنوز خبري نيست


سلام عزیز دلم
ممنون
انشاءاله شما هم بزودی با اومدن یه نی نی سالم و خوشگل خوشحال میشین
اصلا امیدت رو از دست نده اصلا
ميترا
4 بهمن 91 12:53
سلام مامان مانيا. خدا دختر کوچولوت رو برات نگه داره. خوش به حالت که جنسيت ني ني برات فرقي نداره. من از دختر متنفرم. الان باردارم و بچم به احتمال زياد دختره. دارم ديوونه ميشم. به مرگش راضي ترم تا دختر بودنش. پارسال پسرم رو از دست دادم. حالا هم که بچم دختره کمرم از غصه شکست. دعا کن بميرم و تولد اين بچه رو نبينم.


دختر این چه حرفی میزنی ، اینهمه تنفر از کجا اومده ؟!!! چطور میتونی اینو بگی ، دختر نعمته بخدا من حاضر نیستم با ده تا پسر عوضش کنم
یه کم بیشتر و عمیق تر فکر کن
مریم
28 فروردین 92 14:33
سلام مامان نینی مانیا .من تقریبا 3 ساله که ازدواج کردم ولی زیاد به فکر بچه نبودم ولی چند وقته همه زیر گوشم می خونن که چرا بچه نمیاری ؟!!خودم بدم نمیاد ولی خیلی خیلی خیلی از زایمان می ترسم .تو رو خدا تو که اینقدر فلمت قشنگ و با ذوق و احساس مینویسی بگو زایمانت چطور بود بدون سانسور چون من خط به خط نوشته هاتو احساس و درک میکنم .بگو ثانهی به ثانیه ش چطور بود.راستی من دختر دوست دارم وقتی داشتم نظر اون میترا خانومو میخوندم خنده م گرفت خواستم بگم بیا بچه عوضی کنیم اگه مال من پسر بود.) ماشاااااله به دخملت خیلی نفسه .چشام شور نیست ولی از ظرف من لپاشو بگیر و یه افندی براش دود کن. بووووس بوس منتظرت هستممممماااا




سلام عزیزم شما همه جوره لطف داری ... من سزارینی بودم عزیزم زایمانم هم اصلا اصلا بد نبود ...دکترم صبح روز موعد سر وقت اومد و کل مراحل زایمان نیم ساعت شد... دخترم 5 دقیقه بعد از شروع به دنیا اومد و بیشتر وقت صرف بخیه و کارهای متفرقه شد

من بی حسی بودم و تمام شرایطو حس میکردم . بدیه بی حسی اینه که بلافاصله بعد نیم ساعت بی حسی ها کم کم از بین میرن و درد میاد سراغ آدم

من دردم خیلی شدید بود اونموقع نمیدونستم چرا ولی بعدش که برای کشیدن بخیه رفتم مطب دکتر گفت انقدر پوست شکمم کشیده و نازک شده بود که وقتی بچه رو میوردن بیرون کتف دخترم شکمم رو از دو طرف پاره تر کرده بود

اصلا دکتر وقتی جای بخیه رو دید اول گفت من تو رو عمل کردم ؟! ولی چرا جای برش بخیه ات 12 سانته من نهایت 8سانت شکاف میدم که یه هو یادش افتاد و برام تعریف کرد دست گل دخترمه

واسه همین درد من یه نموره بیشتر بود

و یه دلیل اینکه من درد بیشتری کشیدم بعد عمل این بود که بخاطر حساسیتم به شیاف دیکلوفناک سر ساعت شیاف نخواستم برام بزارن و دردم شروع شد اگه سر ساعت مسکن بگیری درد هم نخوای داشت

از یه نظر دیگه هم بی حسی سخته چون تا 12 ساعت نباید بلند شی یا سرتو دولا کنی یا خم کنی

که اینارو بچه های سزارینی بیهوشی نداشتن ولی خوب بیهوشی هم بدی های خودشو داره گیجی بعد بیهوشیو اصلا دوست ندارم

تنها چیزی که بی حسی به بیهوشیش میارزید لمس دخملک بود چون یه مامانای طبیعی زا دخترمو همون موقع دیدمش



من از زایمان طبیعی خبری ندارم و در این مورد اظهار نظری نمیکنم
یه ده روزی بعد زایمان هم جای بخیه ها خیلی درد کشنده و بدی داره و راحت نمیشه پاشد و نشست

مادر شدن سخته خیلی سخته ولی لذتی داره که وصف ناشدنیه

امیدوارم خدا هر موقع خواستی یه دخمل ناز و سلامت بهت بده و دوران بارداریت عالی و دوران پس از اون عالی تر باشه عزیزم

خدا کنه کمکی تونسته باشم بهت بکنم

موفق باشی